مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
میرفت روی دست همه بیقرار مشک خشکـیده بود مثل لب شوره زار مشک زخمی است تازه بر جگر داغدار مشک از تشنگی به چشم همه گشته تار مشک شرم از نگـاه مشک کـند کـاش آسـمان بُرده است از حرم نفس و صبر و تاب آب در چـشم خـیـمهها شده عین سراب آب از آب هـم مـضـایـقـه کـردنـد کـوفـیـان دنـیــا مـیــان آه حــرم شــام تـیــره شـد موج عـطش که بر نفـس باغ چـیره شد آمد به سمت حضرت جانان و بعد از آن سقا به روی دوش علم را گرفت و برد مشک خجل شده ز حرم را گرفت و برد عباس بود و علقـمه و مشک تشنه جان میآید از شریعه و دریاست توی دست میآورد امـیـد حـرم را که روی دسـت مشک آبـروی اوست ولی تیـر ناگهـان آمد به سـمـت حـضرت سقا نکرد شرم از تـشـنـه بـودن لب دریـا نـکـرد شـرم شد پاره مشک و سیـنۀ عباس همزمان عباس روی خاک که در خون تپیده شد جسـمـش به دست تـیغ بـریده بریده شد حیران شده است زینب کبری در آن میان بر روی نیزه رفت سری که منوّر است حتی به روی نـیـزه کـنـار بـرادر است بر روی نی که میخورد این سر تکان تکان |